Satellite
Show on map
  • Day 6

    خان سوم

    March 26, 2022 in Spain ⋅ ☁️ 15 °C

    روز سوم هم گذشت. امروز صبح که از خوابگاه زدم بیرون یه ابر نازک جلوی خورشید رو گرفته بود. ولی میشد گرمای آفتاب رو حس کرد. برای همین خیلی زود کاپشنی که تنم بود رو درآوردم. چند صد متری دور شدم و به اولین سربالایی مسیرم رسیدم. یه تپه کوچیک رو باید رد میکردم. یاد سربالایی های کردستان که با دوچرخه بودیم افتادم و خوشحال بودم که اینبار پیاده‌ام و مجبور نیستم همراه با خودم دوچرخه رو هم هل بدم. تقریبا جزو آخرین نفرهایی بودم که صبح خوابگاه رو ترک میکرد. وقتی بالای تپه رسیدم میتونستم بقیه رو ببینم که جلوتر دارن حرکت میکنن.
    موقع پایین اومدن از تپه ولی با خودم فکر کردم اگه دوچرخه بود گازشو گرفته بودم ولی الان باید مسیر سرپایینی رو هم پیاده برم و چه بسا با چالش و فشار بیشتر به زانوها. بیشتر مسیر از بین مزارع رد میشد و اون دور دست ها توربین های بادی دیده میشن.

    امروز درد پاهام بعد از حدود ۷ کیلومتر خودش رو نشون داد و من رو مصمم کرد تا تو روستای بعدی که خدود سه کیلومتر باهاش فاصله داشتم شب رو بمونم. به روستا که رسیدم هنوز ساعت ۱۱ بود ولی درد پاهام بیشتر هم شد. دنبال خوابگاه بودم که دیدم خوابگاه‌ها بسته‌ هستند. رفتم تو یه کافه نشستم و چند تا دیگه از بچه‌هارو دیدم که همه کفشاشون رو درآوردن و دارن استراحت میکنن. منم یه چیزی خوردم و استراحت کردم. فاصله‌ام تا روستای بعدی ۸ کیلومتر بود. دوباره کمی جون گرفتم و انگیزه برای ادامه مسیر. هرچند میتونستم تو همون کافه شب رو بمونم ولی تصمیم گرفتم ادامه بدم. روز هنوز به نیمه نرسیده بود و من زمان به قدر کافی داشتم. پس دوباره راه افتادم ولی با قدم‌های کوچیک. خیلی آهسته راه میرفتم تا از فشار روی پاهام کم کنم. چند نفری هم که تو کافه بودند اومدن و ازم گذشتند. تقریبا فقط خودم تو جاده بودم. آفتاب میتابید و مگس ها هم از طرف دیگه همش دور صورتم وز وز میکردن. بعضی وقتا حواسم میرفت به مگس ها و درد پاهام رو فراموش میکردم. رسیدم به روستای بعدی و رفتم سراغ خوابگاه. اکثر بچه ها مسیر رو تا روستای بعدی که ۵ کیلومتر دیگه‌است ادامه دادند و من امشب تنها کسی هستم که تو این روستا میمونم. درنتیجه خوابگاه اختصاصی خودم رو دارم.
    Read more