Satelita
Pokaż na mapie
  • Dzień 327

    Thessaloniki

    27 lutego 2019, Grecja ⋅ ☀️ 13 °C

    از آخرین گردنه پیش رومون، در مقابل کوهی که به کوه خدایان معروف بود، در ارتفاع ۱۵۰۰ گذشتیم و با یه سرپایینی ۳۰ کیلومتری تو به چشم بر هم زدن رسیدیم به ارتفاع صفر. شیب زیاد سرپایینی و جاده پیچ در پیچ مجبورمون کرد خیلی حواسمون رو به جاده بدیم. بر خلاف سربالایی که در عین خستگیاش، سرعت کم این اجازه رو میده تا به اندازه کافی از منظره اطراف لذت ببری، سرپایینی طولانی هیچ خاطره ای به جز باد سرد روبرو و دست درد از گرفتن ترمز در ذهن باقی نمیگذاره. بعد از دو هفته بودن تو کوه ها، ورود یهوییمون به یه دشت وسیع و بدون هیچ ناهمواری و رکاب زدن تو جاده کنار اتوبان، خیلی لذت بخش نبود. بعد از چند کیلومتر رکاب زدن تو جاده صاف، عملا از کوه هایی که پشت سر گذاشتیم به جز یه تصویر در دوردست چیزی معلوم نبود. تصور میکردیم تو این جاده صاف دیگه چالش خاصی پیش رو نداشته باشیم ولی این طور نبود.
    روز آخر حدود ۶۰ کیلومتر مونده به شهر و ما هنوز تصمیم قطعی برای جایی که در تسالونیکی میخواستیم بمونیم نداشتیم. بین اینکه شب به شهر برسیم و یا صبح روز بعد تو شک بودیم و نهایتا بیست کیلومتری شهر چادر زدیم. قبلا میدونستیم که قراره هوا کمی سرد و برفی باشه ولی از باد غافل شدیم. سرعت باد و بوران رفته رفته در طول شب ببشتر میشد و ما هم چادر رو در جهت نامناسب عمود بر باد علم کرده بودیم. برای همین هر نیم ساعت تو اون هوای سرد و بادی باید نوبتی میرفتیم و طناب های چادر رو سفت میکردیم. البته بعد از چند بار، بیخیال شدیم و توکل کردیم به خدا که چادرمون نشکنه 😁 تو همین حس و حال بودیم که پیامی از پژمان و کاوه دریافت کردیم که مارو به خونه شون دعوت کردن که ما هم با کمال میل پذیرفتیم هرچند که اصلا نمیدونستیم چجوری شمارمون به دستشون رسیده 😃 بعدا فهمیدیم که یکی از یونانی هایی که بهش پیام داده بودیم تو وبسایت کوچسرفینگ و خودش تو شهر نبود پیام مارو تو گروه دوستانش پخش کرده بود و اونا هم بین دوستاشون و در نهایت به دست دو هموطن ایرانی رسیده بود.
    صبح توی باد و بوران چادر رو جمع کردیم و تو هوای برفی به شهر رسیدیم. میزبانانمون هم که رسم مهمون نوازی ایرانی رو کامل به جا آوردن و ما رو با یه کلم پلو مخصوص شیرازی حسابی شرمنده کردن.
    تو چند روزی که تو شهر بودیم، فرصتی پیش اومد تا با دوست یونانی قدیمیمون گشتی تو شهر بزنیم. ۱۰ سال از آخرین باری که تو این شهر برف باریده بود میگذشت و امسال تا اینجا سه بار برف باریده بود که برای همه ساکنین خیلی عجیب بود. با وجود سرما ولی شهر خیلی زنده و همه کافه ها پر بود. این طور به نظر میاد یونانی ها عاشق قهوه و نشستن تو کافه هستن و با وجودی که دولت مالیات اضافی برای قهوه میگیره که قیمت یه قهوه معمولی رو به 2.5 یورو میرسونه که خیلی گرونه!! ولی شهر پر بود از کافه های مملو از آدم. نکته جالب دیگه این بود تو اکثر کافه ها سیگار کشیدن هم آزاد بود و به نظر قهوه بدون سیگار به یونانی ها خیلی نمیچسبه😉
    کلا شهر حس و حال شهرهای بزرگ ایران رو داشت و همین طور خبری از قرتی بازی وایسادن پشت چراغ قرمز عابران حتی وقتی ماشینی نیست! نبود، همه با آسودگی خاطر عرض خیابون رو با دقت به سمت چپ و سپس سمت راست رد میکردن و این یعنی حس آزادی که تو آلمان نداری😂
    بعد از چند روز با گرمتر شدن هوا، مسیر رو به سمت بلغارستان پیش میگیریم🚵🚴
    Czytaj więcej